محل عبور...

ساخت وبلاگ
هيخ زنى تمام نمى شود تا وقتى كارت زرد بى توجهى نشانش ندهند...
مردى كه كلاهش را بچسبد كه باد نبرد همين ترس، تمام دارايى عاطفى اش را تقديم باد مى كند...
حال دلم شبيه روزهاى آخر اسفند است، ميدود نميداند چرا؟!  مى ايستد حس جا ماندنى در وجودش اذيتش ميكند لذا باز ميدود...
مردى را ميشود ديد....مردانگى ديده نميشود....مردى كه بين خودخواهى و معامله احساسش وارد بازى ميشود گاهى چقدر نور مسموم كننده ايى توليد ميكند...
گاهى بايد عينك سياهى زد و رد شد...بايد گذشت... نگذرى تمام احساست پياده رو اين خودخواهى ميشود...
ساعت عاشقی......
ما را در سایت ساعت عاشقی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divan1-man بازدید : 144 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 17:48